رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

وسايل نيني پسملي

پسر نازدونه من دارم وسايل اتاقت و كم كم مي چينم و با بابام و مامانم و بابارضا داريم  همشو تكميل  مي كنيم . يه چيز بگم ، به كسي نگيا بعضي وقتا هم يواشكي مي رم در كمدت و باز مي كنم و توي كمد و بو مي كنم ....... آخي بوي نيني ميده و بعدش مي شيم و لحظه شماري مي كنم تا تو بيايي و از اينا استفاده كني.   ...
19 خرداد 1392

آخه چه قدر تو ماهي

سلام پسر قشنگم ديروز اومديم و اون روي ماهتو دوباره ديديم البته اين سري مامانم هم اومد تو اتاق خلاصه همه برات كلي ذوق كرديم پسر گلم ، ماشااللهت باشه الان تو هفته ۲۹-۲۹.۵ هستي و قدت حدود ۴۰ سانتي متر و وزنت ۱۳۷۰گرم شده . وقتي دكتر تو رو نشونمون مي داد كاملا پشت كرده بودي و من ازش پرسيدم صورتش معلوم نيست و دكتر از پهلو نيم رخ خوشگل تو بهمون نشون داد كه هي سرتو بالا و پايين مي كردي. منم تمام مدت داشتم با هيجان صفحه مانيتور رو نگاه مي كردم. خيلي دوست داريم و منتظرتيم تا بيايي ...
19 خرداد 1392

ديدار دوباره

سلام همه هستي مامان خوبي گل پسرم منم خوبم ولي حالم يكم سر صبحي گرقته شد. ديروز با هزار تا هيجان ، با اين كه بعد رفتن مهمونا خيلي خسته بودم ، از وسايل اتاقت كه تازه چيده بودم برات عكس گرفتم كه بيارم بذارم تو وبلاگت ، حالا كه فلش و به سيستم زدم ، هيچي توش نيست حالم حسابي گرفته شد. راستي پسرم ، امروز ساعت ۳ قرار با بابارضا بريم سونو من و بابايي داريم حسابي لحظه شماري مي كنيم تا تو رو ببينيم ، دلمون برات حسابي تنگ شده ديروز هم مامان بزرگ و بابا بزرگ و عمه بهاره و اميررضا و عمه بهناز و عمو داود و زن عمو و عمو بابك نهار خونه ما بودن خيلي خوش گذشت ، البته مي دونم تو رو خيلي خسته كردم . الان كه دارم اينا رو مي نويسم ، تو داري تو دل...
18 خرداد 1392

خريد سيسموني 2

گلكم نازدونه شازده كوچولو من پسر يكي يه دونه من سلام ان قدر ذوق دارم كه باورت نميشه  ديروز عصري رفتيم با بابارضا و مامانم و بابام يافت آباد و برات سرويس خواب تو خريديم  ، البته بعد از چند مرتبه بازديد در روزهاي قبل از شركت آپادانا - طرح خرس لاوين ، همون جا هم ست با اونا روتختي و ... هم گرفتيم البته فقط تخت دو منظوره و كمد دو دربشو ، اين هم عكس كاتالوگشه   این هم عکس رو تختی قراره امروز عصري هم بيان براي نصبش وقتي چيدم ، عكس اتاق خودتو برات مي زارم راستي يه چيز ديگه ، ديروز از مادرلند هم برات دو تا شيشه شير و يه پستونك ناك هم گرفتم ولي خدايي نمي دوني چه قدر منتظرم تا تو با اون دستاي كوچيك بيايي و اين شيشه ها ر...
12 خرداد 1392

روز پدر

سلام گل پسرم امروز براي تو مي نويسم براي تويي كه قرار يه روز مرد بشي و سر انجام روزي دگر پدر يك خانواده آره پسرم ، ديروز روز پدر ، روز مرد بود روزي كه بابا رضات براي اولين بار يه حس ديگه اي داشت و مي گفت يعني من از امسال جز پدرها حساب مي شم و شادي اون باعث ايجاد يك غرور در وجودم مي شد آره غرور ، شايد هم يك افتخار افتخار از اينكه من تو را در درونم دارم و مايه افتخار مني باعث حس خوب مادر شدن در من و حس پاك پدر شدن براي بابا رضا هستي پسرم . تو زندگي محكم و استوار باش شاد باش و سر زنده ولي ياد بگير كه زندگي هميشه بر وفق مرادت نيست   من ، اين جمله رو قبول ندارم كه ميگن مرد كه گريه نمي كنه مرد اونه كه بدونه كي بايد گري...
4 خرداد 1392
1